قالب وبلاگ قالب وبلاگ
فروردین 90 - هر چه هستیم حاصل از اندیشه ی ماست
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر چه هستیم حاصل از اندیشه ی ماست
 

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علی نصرالهی شیراز

برای توئه!اره درسته.برای خودت....قشنگم

گلی را به تو هدیه می دهم؛

عطرش به تو خواهد گفت،


که دوستت می دارم


و می توانم عطر پنهانت را ببویم.

شکوه رنگش می باید به تو بگوید


که تو و زیبایی هایت را دوست می دارم.

شکوفه اش می باید به تو بگوید،


که دوست می دارم تو را و سرزندگی ات را.

پژمرده گی اش باید به تو بگوید


که دوستت دارم و می خواهم در کنار تو پیر شوم.

گلی را با عشق به تو هدیه می دهم،

برای توئه!اره درسته.برای خودت....قشنگم

گلی را به تو هدیه می دهم؛

عطرش به تو خواهد گفت،


که دوستت می دارم


و می توانم عطر پنهانت را ببویم.

شکوه رنگش می باید به تو بگوید


که تو و زیبایی هایت را دوست می دارم.

شکوفه اش می باید به تو بگوید،


که دوست می دارم تو را و سرزندگی ات را.

پژمرده گی اش باید به تو بگوید


که دوستت دارم و می خواهم در کنار تو پیر شوم.

گلی را با عشق به تو هدیه می دهم،سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

تو یک رویای کوتاهی دعای هر سحر گاهی

شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی

من ان خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم

ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم

دو غم در شکل اوازی شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی

مرا دیوانه می خواهی ز خود بی گانه میخواهی

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی

شدم بیگانه با هستی ز خود بی خودتر از مستی

نگاهم کن نگاهم کن شدم هر انچه میخواستی

بکش ای دل شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

نکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر

نمیترسم من از اقرار گذشت اب از سرم دیگر

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو
چه پا بر جاست



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علی نصرالهی شیراز

شب سردی است، و من افسرده.

راه دوری است، و پایی خسته.

تیرگی هست و چراغی مرده.

***

می کنم، تنها، از جاده عبور:

دور ماندند ز من آدم ها.

سایه ای از سر دیوار گذشت،

غمی افروز مرا بر غم ها.

***

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی.

***

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است.

هر دم این بانگ بر آرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

***

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

***

مثل این است که شب نمناک است.

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من، لیک، غمی غمناک است



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علی نصرالهی شیراز

میخوامت  

 گفتی

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست.

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست.

    پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف!

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست.

گفتی که کمی فکر خود باشم و آنوقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست.

رفتی تو خدا پشت و پناهت، به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست 



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علی نصرالهی شیراز

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علی نصرالهی شیراز

امید راهرگزازکسی نگیرید   

شایدان تنهاچیزی است که

اودارد                     



.: Weblog Themes By Pichak :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک
قالب وبلاگقالب وبلاگ